دوباره تنگِ غروب است و دل گرفتارت
دوباره منتظرانت شدند بیمارت
خوش آنکه از سرِ دوشِ تو بار بردارد
بدا به آنکه شود با گناه سربارت
اللهم عجل لولیک الفرج
دوباره تنگِ غروب است و دل گرفتارت
دوباره منتظرانت شدند بیمارت
خوش آنکه از سرِ دوشِ تو بار بردارد
بدا به آنکه شود با گناه سربارت
اللهم عجل لولیک الفرج
سر تا به پا دردیم ، ای درمان کجایی؟
ای بر تنِ ما ناامیدان جان ، کجایی؟
کمکم غروبِ جمعه دارد می رود از دست
آخر بگو پیدا ترین پنهان کجایی؟
اللهم عجل لولیک الفرج
جمعه کجاست ؟ محملِ چشم انتظارها
روزِ قرارِ عاشقیِ بی قرارها
هر جمعه طرحِ آمدنت را کشیده ام
تنگِ غروب با همه نقش و نگارها
اللهم عجل لولیک الفرج
چراغِ جمعه را روشن کن ای دوست
کویرِ جمعه را گلشن کن ای دوست
نمی آید به تو این رختِ غیبت
بیا و رختِ نو بر تن کن ای دوست
اللهم عجل لولیک الفرج
روی خود را از همه ، آقای ما پوشیده ای
در عزای مادرت رختِ عزا پوشیده ای
در شبِ دفنت علی فهمیده تازه این سه ماه
روی خود را از علی ، زهرا چرا پوشیده ای
اللهم عجل لولیک الفرج