مرا رها کنی از دست میروم...گاهی
اسیرِ غفلت و بیراهه میشوم...گاهی
شبیهِ گم شده طفلی در این دیارِ غریب
غروبِ جمعه به سمتِ تو میدوم...گاهی
اللهم عجل لولیک الفرج
مرا رها کنی از دست میروم...گاهی
اسیرِ غفلت و بیراهه میشوم...گاهی
شبیهِ گم شده طفلی در این دیارِ غریب
غروبِ جمعه به سمتِ تو میدوم...گاهی
اللهم عجل لولیک الفرج
محال میشود این آرزوی تکراری
ظهور و جمعه و چشمانِ خیس و بیداری
ندارم هیچ امیدی به حال و روزِ خودم
دلم خوش است که شاید تو دوستم داری
اللهم عجل لولیک الفرج
از شانه تو کاش که سر در بیاورم
در آسمانِ چشمِ تو پر در بیاورم
از این دلی که بی خبر است از حضورِ تو
باید غروبِ جمعه خبر در بیاورم
اللهم عجل لولیک الفرج
من گم شده ام بیا و پیدایم کن
من خار شدم بیا و آقایم کن
هستی و نمیبینمت ای صاحبِ عصر
من کور شدم بیا و بینایم کن
اللهم عجل لولیک الفرج
در آسمانِ امیدت کبوترم برگرد
به انتظارِ تو هر جمعه می پرم برگرد
میانِ هجمه ی دلتنگی و غمِ جمعه
تو را همیشه به خاطر می آورم برگرد
اللهم عجل لولیک الفرج