من اسیرِ نفسِ خویشم کاش آزادم کنی
مثلِ ارگِ بم خرابم کاش آبادم کنی
با تمامِ روسیاهی از دعای مادرت
جمعه ها یادِ تو هستم کاش یادم کنی
اللّهم عجل لولیک الفرج
من اسیرِ نفسِ خویشم کاش آزادم کنی
مثلِ ارگِ بم خرابم کاش آبادم کنی
با تمامِ روسیاهی از دعای مادرت
جمعه ها یادِ تو هستم کاش یادم کنی
اللّهم عجل لولیک الفرج
دلم سیاه و دو چشمم سفید ... آقا جان
گذشت هفته و جمعه رسید ... آقا جان
به این امید فقط زنده ام مگر روزی ...
مکن امیدِ مرا ناامید ... آقا جان
اللهم عجل لولیک الفرج
خودم خجل شده ام از بدیِ اعمالم
گذشت ماه ِ خدا و عوض نشد حالم
خدا کند شبِ قدری نوشته باشی تو
که دیدنِ رخِ تو گشته رزقِ امسالم
اللهم عجل لولیک الفرج
شبِ قدرِ من گذشت ُ منمُ گناه و زشتی
توبه های باد برده، چه شبی؟، چه سرنوشتی؟
شبِ قدر هست دستت،قلمِ قضا و قدرم
من بدم ولی برایم، خوبی از کَرَم نوشتی
اللهم عجل لولیک الفرج
ای زاده ی کریم، کَرَم کن به این گدا
باشی کریم، هستِ دو عالم،ببین گدا
این نامه را صبا برساند به دستِ تو
جمعه،غروب،آمدنت، ... ، گدا
اللهم عجل لولیک الفرج