دلنوشته های مهدوی

تازه فهمیدیم در سینه گِل است و دل نبود
دل اگر دل بود از یادِ شما غافل نبود 
نه امیدی نیست با این دیده دیدارت کنیم
دل اگر دل بود دیدارِ شما مشکل نبود

اللهم عجل لولیک الفرج

حیف شد آدینه رفت و غصه ماند
آهِ ما از سینه رفت و غصه ماند
باز هم تصویرِ دلتنگیِ تو تنگِ غروب 
از دلِ آیینه رفت و غصه ماند

اللهم‌ عجل لولیک الفرج

تسلیت باد عزای پدرِ خون جگرت آقاجان
سوخت قلبِ تو و قلبِ پدرت آقاجان
خشک شد دیده به راهِ تو، کجایی آقا؟
کاش این جمعه بیاید به دلِ ما خبرت آقاجان

اللهم عجل لولیک الفرج

من ماندم و کوهی از گناهان که هنوز
من ماندم و چشم های گریان که هنوز
باز آمده جمعه با همه غم هایش 
من مانده در انتظارِ باران که هنوز ...

اللهم عجل لولیک الفرج

باید چه کنم غصه ی دوری حرم را
سوزانده گناهم همه بال و پرم را
داغ حرم و حسرتِ رویت شه خوبان
این جمعه هم آورده به درد آه سرم را

اللهم عجل لولیک الفرج