دلنوشته های مهدوی

وقتی دگر برای ظهورت نمانده است

عشقت مرا بسوی حضورت کشانده است

ای آخرین غزل تو به دیوان اهل بیت

این دل برای تو چه غزل ها که خوانده است

اللهم عجل لولیک الفرج

من به احسان تو محتاجم الا حضرت عشق

این گدای تو کجا و تو کجا حضرت عشق

عمر من کاش که تا دیدن تو قد بدهد

رو به دریای خودت کن و  بیا حضرت عشق

اللهم عجل لولیک الفرج

صد شکر اگر روُ سیَه و غرق گناهیم

یک عمر غلامان سر کوی تو شاهیم

ای صاحب ما جمعه غروب است کجایی؟

ما تا به ابد گریه کنان چشم به راهیم

اللهم عجل لولیک الفرج

شب آرزو گذشت و خبری ز او نیامد

سحر امید طی شد،شه ماهرو نیامد

به کجا روم،چه سازم،غم خویش با که گویم

شب آرزو گذشت و همه آرزو نیامد

اللهم عجل لولیک الفرج

مرا با یک دعا احیا کن آقا

برایم توبه را امضا کن آقا

بیا و خیمه سبز خودت را

میان سینه ام برپا کن آقا

اللهم عجل لولیک الفرج