جمعه شد و دل به دستِ غم گیر افتاد
کوتاهیِ ما گردنِ تقدیر افتاد
با هر گنهی که سر زد از ما شاید
یک جمعه ظهورِ تو به تاخیر افتاد
اللهم عجل لولیک الفرج
جمعه شد و دل به دستِ غم گیر افتاد
کوتاهیِ ما گردنِ تقدیر افتاد
با هر گنهی که سر زد از ما شاید
یک جمعه ظهورِ تو به تاخیر افتاد
اللهم عجل لولیک الفرج
شعرِ من شود تَر
آخر حالِ گریه بهتر
آخر کِی نگاهِ ما بیفتد
به امامِ آخر،آخر
اللهم عجل لولیک الفرج
سرِ دیدن ِ تو سر را بدهم عزیز ِ زهرا
دل ِ تنگ و چشمِ تر را بدهم عزیزِ زهرا
شب گرفته روزِ من را به کدام جمعه باید
قولِ دیدنِ سحر را بدهم عزیزِ زهرا
اللهم عجل لولیک الفرج
غروبِ جمعه دلم تنگ میشود گاهی
میانِ عقل و دلم جنگ میشود گاهی
اسیرِ خواب و خیالم،اسیرِ نفس و هوس
اگر که حوصله کمرنگ میشود گاهی
اللهم عجل لولیک الفرج
بغض های نشکفته به گلو ماند که ماند
قدر ِ یک کوه سخن های مگو ماند که ماند
وای "این قافله ی عمر عجب میگذرد"
در سرما عطشِ دیدنِ او ماند که ماند
اللهم عجل لولیک الفرج